loading...
پایگاه اینترنتی هزارتو
سحر نظری بازدید : 29 چهارشنبه 09 بهمن 1392 نظرات (0)

روزی روزگاری در ایام قدیم، جوانی بود خوش قامت و خوش قد و بالا و قوی هیکل که از صبح تا\"زن

شب کار می کرد و زحمت می کشید و سکه روی سکه می گذاشت به این امید که روزی

همسری بگیرد در کدبانوگری یک؛ که از هر انگشتش هنری می بارد و وجودش خانه سرد او را

گرم می کند. روزگار می گذشت و جوان یک روز که سراغ سکه هایش رفت، دید انباش بسیار

خردتر و ریزتر از آن چیزی است که گمان می کرده، لذا لیوان آبی که دستش بود را زمین

گذاشت. زود دست به تصویر ابرک بالای سرش برد و با دلی اندک خون، به جای هنرهای ریخته

شده از پنج انگشت همسر آینده اش، چارقدی سرش کرد و نشاندش پشت میزی تا او سکه روی سکه بگذارد. اینچنین بر همگان مسجل

شد این روزها دیگر فقط برای دختر خانم ها، شاغل بودن آقا داماد مهم نیست.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 909
  • کل نظرات : 45
  • افراد آنلاین : 161
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 303
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 635
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 635
  • بازدید ماه : 635
  • بازدید سال : 25,138
  • بازدید کلی : 114,750